خودِ من

  • ۰
  • ۰

و تو چه میدانی؟!.. (3)

"هو الاحد"


گاهی فکر می کنم من ذاتاً اینجوری نبودم

تو و نوشته هات منو به اینجا و به این راه کشوند..

نمیدونم.. شاید..


و حالا نمیتونم اینجوری نباشم.. 

و اینجوری هم به کار و بار این دنیا -و چه بسا اون دنیا! - نمیرسم..

 اما تو هیچ وقت کار و بار دنیا ت لنگ نمیزد..

با این که عمیق تر از من اینجوری بودی..

شاید تو یاد گرفته بودی..

ولی من هیچ وقت هیچ وقت یاد نگرفتم..


الان ولی همه کارام لنگ میزنه..

همه، چه اینوری چه اونوری..

نمیخوام لنگ بزنه.. نمیخوام..

مخصوصا توی ماه عزیزی که از هفته بعد شروع میشه

ماه مبارک رمضان 

شاید بیشتر قرآن خوندن آدمم کنه.. شاید..

من که امیدوارم..

به امیدی به در میکده آیم شب و روز

به امیدی..

     

  • ۹۸/۰۲/۰۹
  • زینب

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی